پرسه در خاک غریب

یادداشتهای حسین میرحسینی

پرسه در خاک غریب

یادداشتهای حسین میرحسینی

کوچ

خوب کم کم داریم وسایل را جمع می کنیم از استکهلم بریم. این شهر اولین شهریست که ما بعد از ازدواجمون بیشترین زمان را توش موندیم. در مجموع تجربه خوبی بود هم درس خوندن هم تو یکی از کشورهای اسکاندیناوی زندگی کردن.


آلمان تو اون مدت کوتاهی که تو برلین و هاله بودیم با اینجا حسابی فرق داره. کاملا عادی تر از اینجاست برای من. به قول یگانه سوئد مثل مدینه فاضله است و آلمان (تا جایی که ما دیدیم) مثل یک کشور اروپایی. اونجا از این همه <ترین های> سوئد در زندگی اجتماعی خبری نیست. اما برای زندگی من که از یه جایی اومدم که بهش میگن جهان سوم این تفاوتها خیلی ملموس نیست.


من قراره تو بخش فیزیک نظری موسسه ماکس پلانک شهر هاله که مرکز تحقیقات <مایکرواستراکچر فیزیک> هست یک دوره ۲ یا ۳ ساله دکتری بگذرونم. اتاق من قراره تو اون ساختمان با سقف شیروونی باشه که بالا سمت راست تصویره




عنوان کار من هست


Spin-dependent transport in nanostructure


خودم هم خیلی نمی دونم یعنی چی اما خوب اگه می دو نستم که نمی رفتم ببینم چیه. من قراره در زمان تحقیق هر شش ماه ارزیابی بشم که موسسه بدونه من در مسیر درست هستم یا نه. خلاصه اینکه اگه شش ماه دیگه دیدید برگشتم ایران خیلی عجیب نیست. چون کسی که قراره منو ارزیابی کنه رییس بخشه که برای مصاحبه همه حیثیت علمی منو از بین برد! و البته به نظر آدم کاردرستی هست.


کنسرت شجریان

من از موسیقی خیلی سر در نمیارم اما چون یه عمریه این موسیقی اطرافم جریان داره یه چیزایی حس می کنم.
به نظر من کار دیشب شجریان خوب بود. همین. هیچ چیز بوی تازگی نداشت.
بخش اول دوتا تصنیف تکراری داشت که کار خود شجریان بود. تصنیفهای "سرو چمان" و "سخن عشق". رونداز کمانچه شروع شدن و به تار رسیدن هم تکرار میشد تو این قسمت.
بخش دوم کلا بهتر بخش اول بود و اکثر کارها اثر فرج پوری بود. به جز تصنیفها.
نکته بسیار آزار دهنده خوندن تصنیفها توسط پدر و پسر بود. همون چیزی که پدر می خوند پسر تکرار می کرد. این من را یاد امتحان املا کلاس پنجم می انداخت که به خاطر بزرگی سالن دو نفر دو طرف میایستادند و اولی املا می گفت و دومی عینا تکرار می کرد. خوبی کارهای قبلی این بود که هرکدوم یک بیت یا مصرع می خوندند و موسیقی حرکت میکرد. یا صدا در صدا می خوندند که لطف خودش را داشت. همخوانی تو این کنسرت فقط در یک بیت وجود داشت.
صدای عود قشنگه اما وقتی صدای تار بلند میشه عود تموم میشه! وجود عودنواز فقط به این کمک میکرد که شجریان در مرکز باشه!
صدای تار و کمانچه قشنگ بود و به دل می نشست وبه قولی هر دو خوش پنجه بودند. تصنیف آخر برنامه هم که خارج از برنامه اجرا شد قشنگ بود...
ملت هم عشق دست! از هر سکوت بین قطعات برای تشویق استفاده می کردند.

به طور کلی برای من بیش از دو ساعت موسیقی سنتی گوش کردن هرچند تکراری هم باشه می تونه لذت بخش باشه. اما این موسیقی حرکت به جلو نداره. جذاب نیست. آدمهای مثل لطفی، علیزاده، کلهر و ... همیشه چیزی تازه آوردند که جذاب بوده و علاوه بر اون روی فرم هم کار کردند (مثل چیزی که تو تصنیف درخواستی هم بود. خوندن گروه یا ضرب گرفتن کمانچه یا... ). به نظر من وقتی چیزی تازه برای گفتن نیست میشه روی فرم کار کرد حداقل. مثلا به جای اینکه ترانه سرو چمان را پسر فقط تکرار کنه به روش دیگری همخوانی می کردند یا ...همین